ما را سر و کار با نگاریست دل در خم زلف غمگساریست از موکب لشکر فراقش بر دیده ی عشق من غباریست با بار فراق اوست کارم بنگر که چه طرفه کار و باریست کس نیست که با غمش بگوید ما را بجز انده تو کاریست خرّم دل عاشقی که او را در روز وصالش اختیاریست حال دل تنگ من چه پرسی آشفته ی طرّه ی نگاریست در مردم چشم خویش دیدم از خط تو تیره روزگاریست در عشق مرا خوشست با غم کز یار قدیم یادگاریست ناچیده دلم گلی ز وصلش در باغ طرب اسیر خاریست ای باد خبر به دلستان بر بر خاک درش گرت گذاریست گر هست جهان میان دریا از دیده و از تو بر کناریست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112689