جهان را باز ایام جوانیست سر سودای عیش و کامرانیست صبا بگذر شبی در کوی یارم بگویش با توأم رازی نهانیست چو خضرم طالب سرچشمه ی نوش لب جان بخشت آب زندگانیست مرا در روی تو حیران دو دیده مرا با قامتت پیوند جانیست رخش زیبنده تر از ماه و خورشید قدش مانند سرو بوستانیست چه گویم نازش آن سرو آزاد که دایم شیوه ی او دلستانیست خبر داری نگارا در فراقت که کار دیده ی ما پاسبانیست به جان آمد دل ما از غم تو اگرچه در غمم صد شادمانیست اگر کامم در این عالم ندادی مرا مقصود کام آن جهانیست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112706