ما را ز درد عشق تو یک دم قرار نیست آخر چرا تو را غم این بی قرار نیست بسیار غم که هست به جانم ز درد عشق لیکن بتر ز شدّت هجران یار نیست هر چند سر به سر همه عالم پر از غمست ما را به غیر بار فراق نگار نیست عمریست تا که وعده ی وصلم همی دهی آخر بیا که هیچ بتر ز انتظار نیست با گل بگو صبا که چرا خاطر مرا از گلستان وصل تو جز نوک خار نیست با آنکه سالها نکنی سوی ما نظر جانم ز طعنه وز جفا رستگار نیست دادم به اختیار دل خود ز دست و من یک لحظه ای به وصل توأم اختیار نیست عشّاق روی خوب تو بسیار در جهان هستند تا حدی که جهان در شمار نیست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112724