بازآ که در فراق تو ما را قرار نیست روز و شبم بجز غم عشق تو کار نیست از گلستان روی تو ای سرو سیم تن در دست ما کنون به جز از نوک خار نیست باریست بر دل من مسکین که از چه روی ما را به بارگاه وصال تو بار نیست از جانم ار چه گرد بر آورد درد عشق بر خاطر از جفای تو ما را غبار نیست هر دل که کیمیای وصال تو یافتست قلبست اگر به بوته ی عشقش گذار نیست دستم نگار گشت به خون دل ای نگار در آرزوی آنکه به دستم نگار نیست ماییم و عشق روی دلارام در جهان اینست کار ما و جز این هیچ کار نیست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112726