چه کنم چون ز بخت یاری نیست با منش رای سازگاری نیست ای دل خسته با فراق توأم چاره جز صبر و سازگاری نیست گرچه زاری به عشق تن در ده کار عاشق به غیر زاری نیست یار ما بی وفا و بدمهر است در دل او وفا و یاری نیست تا کیت میل بر جفا باشد مکن این شرط دوستداری نیست ای عزیزم مکن جفا زین بیش که تحمّل مرا به خواری نیست غم فزودی و ترک ما گفتی آخرت رسم غمگساری نیست گفته ای از برم چرا دوری دوری از دوست اختیاری نیست گرچه جان و جهان به تیغ فراق خسته ای، غیر جان سپاری نیست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112773