عشق بی درد ناتمام بود کز نمک دیگ را طعام بود نمک این حدیث درد دل است عشق بی درد دل حرام بود کشته عشق گرد و سوخته شو زانکه بی این دو کار خام بود کشتهٔ عشق را به خون شویند آب اگر نیست خون تمام بود کفن عاشقان ز خون سازند کفنی به ز خون کدام بود از ازل تا ابد ز مستی عشق بی قراری علی‌الدوام بود در ره عاشقان دلی باید که منزه ز دال و لام بود نه خریدار نیک و بد باشد نه گرفتار ننگ و نام بود سرفرازی و خواجگی نخرد جملهٔ خلق را غلام بود نبود تیغش و اگر باشد با همه خلق در نیام بود همچو خود بی قرار و مست کند هر که را پیش او مقام بود گاه‌گاهی چنین شود عطار بو که این دولتش مدام بود عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11278