دل دیوانه ی من در غم تو شیداییست دیده در کوی خیال تو جهان پیماییست دل ربودی و به جان نیز طمع می داری راستی با تو چه گوییم که خوش یغماییست دل من در خم گیسوت گرفتار شدست مگرش با سر و زلف تو دگر سوداییست لعل دلجوی تو را حلقه به گوشیست مگر سنبل زلف تو را مشک سیه لالاییست گر دلت آب روان جوید و جایی روشن طرف دیده ما جوی که روشن جاییست خلق گویند که ترک غم آن ترک بگوی چون کنم ترک چنان ترک که بی همتاییست گر من افتاده ی بالای تو گشتم غم نیست هر نشیبی که تو بینی عقبش بالاییست خون دل ریخت به نوک مژه ام ترک خطا می کند عربده با من به جهان رسواییست روضه ی جان جهان خاک سر کوی تو باد ای که از کوی تو فردوس برین مأواییست جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112790