دستم ز غمت نگار بگرفت از دیده و ره گذار بگرفت مهجور دو دیده ی جهان بین بی دیدن تو غبار بگرفت مهر رخ تو در این دل من ای دیده به روزگار بگرفت ناخورده شرابی از لبانت از چشم توام خمار بگرفت ناچیده گلی ز باغ وصلت سرتاسر دیده خار بگرفت دل رفت و دو دست شوق بر سر شست سر زلف یار بگرفت از عشق جهان فغان برآورد وز نام تو افتخار بگرفت جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112812