چرا به کار من ای جان وفا نکردی هیچ به حال خسته دلان جز جفا نکردی هیچ چرا ز لعل لب آبدار خود کامم شبی ز روی ارادت روا نکردی هیچ طبیب درد منی راست گو که از چه سبب ز روز وصل دلم را دوا نکردی هیچ به لطف با همه کس در میان و بس شادان به بخت ما بجز از ماجرا نکردی هیچ بسی خطاب کشیدم ز روز هجرانت به وصل ما تو به غیر از خطا نکردی هیچ چو سرو ناز خرامیده ای میان چمن نظر ز روی عنایت به ما نکردی هیچ تو پادشاه جهانی و من گدای غریب ترحمی ز چه رو بر گدا نکردی هیچ جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112837