بامدادان که سر از خواب گران برگیرد چشم مخمور بتم شیوه ی دیگر گیرد هر که لب بر لب جان بخش تو ساید به صبوح هیچ شک نیست که او زندگی از سر گیرد رخ چون سیم من خسته جگر ای دل و دین دیده هر شب ز غم عشق تو در زر گیرد سخنی هست مرا راست چو قد خوش یار پیش آن سرو سمن بوی اگر درگیرد کز جهان برخورد و از دو جهان غم نخورد هرکه آن قامت و بالای تو در بر گیرد از سر لطف و خداوندی جانان چه شود اگر او بار فراق از دل ما برگیرد گر زلال شب وصلت بزنی بر دل ما دلبرا زآتش عشق تو جهان درگیرد جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112946