تا جهانست و تا جهان باشد مهر رویش میان جان باشد در خیال رخ تو ای دیده خونم از دیدگان روان باشد جان دهم در وفات مردانه تا مر طاقت و توان باشد مدح رویت کنم چو بلبل مست تا مرا در دهان زبان باشد در سر کوی تو وطن سازم زانکه بلبل به گلستان باشد برنگردم ز کوی تو به جفا کاین طریق آنِ رهروان باشد نسبت قد تو به سرو کنند سرو در باغ کی روان باشد گفتم از باغ او گلی بچنم ترسم ای دل ز باغبان باشد از من ای عقل این سخن بشنو حسن خوبان همه در آن باشد جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112988