چو دو زلف تو دلم چند پریشان باشد دیده بخت من از هجر تو گریان باشد یک دم از دولت وصل تو نگردد دل شاد دایم الدهر دلم در غم هجران باشد جگر ریش من خسته نگویی تا چند دایماً زاتش هجران تو بریان باشد سر سرگشته ی من در غم هجرت تا کی بی وصال تو چنین بی سر و سامان باشد از غم هجر تو دردیست مرا بر دل تنگ که همش یک شبکی وصل تو درمان باشد گفت چون من دگرت هست حبیبی گفتم مهر هر کس به دل و مهر تو در جان باشد جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112992