مرا جز عشق تو کاری نباشد چو تو در عالم یاری نباشد روا باشد که در ایوان وصلت من بیچاره را باری نباشد ترا باشد به جای من همه کس مرا غیر از تو دلداری نباشد به روز هجرت ای یار جفا جوی غم بسیار و غمخواری نباشد مرا بارست بسیار از تو بر دل اگرچه از منت باری نباشد اگر از لطف خوشم بنده خوانی مرا زان بندگی عاری نباشد مگر روزی رسی فریاد جانم که از خاک من آثاری نباشد شبی در خلوت وصل تو خواهم که جز من هیچ اغیاری نباشد که تا حال جهان گویم به زاری چو از اغیار دیاری نباشد جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113025