عاشقان گل رخسار تو بستان طلبند وز قد سرو وشت شیوه و دستان طلبند همچو پروانه سرگشته دل خلق جهان بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند در فراق رخ تو ناله برآورد هزار ناله و سوز سحرگاه ز دستان طلبند غمزه ی شوخ و لب لعل تو با همدگرند ره زن و باج خود از باده پرستان طلبند به شب دولت وصل تو ندارم دستی تیغ هجران تو را رستم دستان طلبند چشم تو خون جهان ریخت ازو نیست عجب راستی و خرد و عقل زمستان طلبند جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113051