دردمندان تو از وصل تو درمان طلبند یک نظر دیدن روی تو چو ایمان طلبند همچو پروانه ی سرگشته دلِ خلق جهان بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند در فراق رخ تو ناله برآورد هزار وین زمان باج خود از باده پرستان طلبند غمزه شوخ و لب لعل تو با همدیگر زاری و سوز سحرگاه ز دستان طلبند به شب دولت وصل تو ندارم دستی تیغ هجران تو را رستم دستان طلبند چشم تو خون جهان ریخت ازو نیست عجب راستی و خرد و عقل ز مستان طلبند جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113053