نسیم صبح مگر از دیار ما آید که بوی نکهت زلف نگار ما آید خبر ز دوست چه داری بگو نسیم صبا مگر قرار دل بی قرار ما آید به زیر خاک بساطش چو خاک پست شدم که خاک مقدم او افتخار ما آید عجب ز بخت من و طالع ضعیف منست اگر به روز غمت بخت یار ما آید کناره کرد ز ما بخت مدّتی چه شود اگر ز روی صفا در کنار ما آید گر آید او سوی دلخستگان خود روزی فتوح روز و شب روزگار ما آید ز کار شد دل و دستم نگار من نگرفت کدام روز نگارم به کار ما آید میان معرکه او کسی نیارد شد دمی که آن بت چابک سوار ما آید میان حلقه عشّاق رفتم و گفتم جهان چرا چه سبب در شمار ما آید ز جور خار میازار دل که هم روزی ز خار گل دمد و نوبهار ما آید جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113134