فریاد و الغیاث ز بیداد روزگار کز دل ببرد صبرم و از دست رفت یار یک جرعه می نکرد دلم نوش از آن دو لب جانم به لب رسید ز درد سر خمار عمریست تا که کشتی وصلم به هجر غم افتاده در میان و نیفتاد در کنار پایم بماند در گل حیرت چو سرو ناز بر ما نظر نکرد سهی سرو در گذار ما را گناه غیر وفاداری تو نیست ور ز آنک هست همم ز سر لطف در گذار بسیار جور بر من مسکین مکن از آنک چون هست روشنت که جهان نیست پایدار جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113195