ای صبحدم نسیم سر زلف تو بیار یا از من غریب پیامی ببر به یار از من بگویش ای بت نامهربان شوخ کشتی مرا به وعده وصل و به انتظار تا کی کشی چنین تو سر از ما چو سروناز تا کی به جست و جوی تو گردم به هر دیار از باده ی فراق تو سرمست بوده ام بوسی بده ز لعل تو تا بشکنم خمار فریاد من ز دست نگاریست بوالعجب کاو را به غیر جور و جفا نیست هیچ کار بارم ز عشق بر دل و کارم نه بر مراد ما را به روزگار تو اینست کار و بار از روزگار آه کشم یا جفای یار آهی کشم ز یار و هزاران ز روزگار فریاد خستگان سرِ تیغ هجر رس زین بیش جور بر من مسکین روا مدار کامم بده ز دولت وصلت چرا که هست بر یارم اشتیاق و جهان نیست پایدار جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113200