در بوستان حسن بگفتم به سرو ناز پیش قدش تو بیش به بالای خود مناز در قامتش نگه کن و انصاف خود بده کز قدّ اوست سرو چمن جمله سرفراز آری چو دید عارض خورشید منظرت ماه دو هفته از غمت افتاد در گداز یک روز یاد بنده نکردی ز راه لطف آخر ببین که چون گذرانم شب دراز مانند شمع تا به دم صبح در لگن بنشسته تا رقیب سرم می برد به گاز محراب ابرویت که مرا قبله ی دلست آیم به صبح و شام در آن قبله در نماز گرچه نماز ما که پذیرد به صبح و شام ماییم معتکف به در پرده ی نیاز آن سرو راستی که به عالم پناه ماست از ما چراست سایه ی رحمت گرفته باز مسکین کبوتری چو دلم نیست در جهان افتاده از فراق تو در چنگ شاهباز جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113231