چون صبا آورد از زلفش نسیمی روح بخش ای دل بیچاره جان را بر نسیم او ببخش قسمتی کردند روز وصل جانان را ولی محنت هجران او گفتا تو را اینست بخش از کجا آورده ای این بوی روح افزا بگو زآنکه من بر بوی زلفش می کنم هر لحظه غش گو به کوی عاشقان خود قدم درنه ببین تا به خاک پای تو چون می زند از دیده رش گر قبولش اوفتد جانم بر او شادی کنم زین محقّرتر نشاید کرد او را پیش کش از وصالم چون کشیدی توتیایی در بصر زان رخ جان پرورت در دیده ام بستست نقش چون که قدر روز وصل آن صنم نشناختی ای دل غمدیده اکنون محنت هجران بکش شربتی تلخست گویا شربتش ای دل از آن در مذاقت گر خوش آید جرعه ای زان می بچش جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113260