خوشست درد که باشد امید درمانش خوشا سری که نباشد به عشق سامانش وصال کعبه مقصود اگر طلب داری قدم مزن که نباشد حد بیابانش دلم رسید به جان و به جان رسید دلم به غیر شربت وصل تو نیست درمانش صبا ببین که چه بدمهر دلبری دارم بگو که شرم نیامد ز عهد و پیمانش ز تیر غمزه که بر جان ما زدی جانا به جان دوست که در خون نشست پیکانش ز چرخ ناسره هرگز وفا نباید جست که نیست مهر درو و جفا فراوانش جهان ثبات ندارد به پیش اهل خرد خوشست لیک چه حاصل که نیست پایانش جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113271