ای که هستم من مهجور ز جانت مشتاق من نه تنها، که شده جمله جهانت مشتاق سرو با این همه سرسبزی و رعنایی او به قد و قامت چون سرو روانت مشتاق نه که مشتاق منم بر قد چون نارونت گشت از جان و روان سرو روانت مشتاق تشنه بر آب روان بین تو که چون مشتاقست دل غمدیده ی ما هست چنانت مشتاق تن چون مورد ضعیفم که چو مو شد ز غمت همچو مویت شده بر موی میانت مشتاق چون سکندر دل شوریده ی سرگردانم گشته بر چشمه ی حیوان دهانت مشتاق گل خوش بوی که مشهور به رنگست و به بوی شده بر روی دلارا چو روانت مشتاق جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113305