اگر ز دل کشم آهی به غم من غمناک فتد ز آتش آهم غریو در افلاک اگرچه غمزه شوخ تو خون جانم ریخت حلال کردمت ای نور دیده از دل پاک گر آن نگار ستمگر مرا به تیغ جفا بکشت و مشکلم این کاو نبست بر فتراک یقین که در غم هجران تو نخواهم زیست غم فراق تو باشد مرا نه بیم هلاک جهان و جان و تن و روح ما به تو زنده ست اگر فدای رضای تو سر کنیم چه باک گر آستین وصالت شبی به دست آید کنیم جامه جان راست تا به دامن چاک ز آب وصل تو باری همی زدم بر دل زآتش شب هجرم نشانده ای بر خاک جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113314