عهد کردم که ازین پس ندهم دل به خیال که مرا جان به لب آمد ز خیالات محال ره خواب من دلداده خیالت بربست تا تنم کرد خیال تو به مانند خیال سر و جان و دل و دین در سر کارت کردم خون ما بر تو نگویی که که کردست حلال رحمتی بر من سرگشته ی دلسوخته کن چون رسیدست ملال من مسکین به کمال قسمم هست به چشم خوش آهووش او به مه روی وی آنک به دو ابروی هلال بر رخ همچو گل و عارض همچون سمنش به دو زلفست معنبر و لبش آب زلال به شب وصل و لب تشنه ی مشتاقانش به قد خوب خرامش به چمن همچو نهال که مرا در شب هجران رخ چون قمرش هست از جان و دل و هر دو جهان بی تو ملال گفت چون بلبل شوریده به عشق رخ گل برو ای عاشق بیچاره ازین بیش منال جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113319