به زلف سرکش شوریده چون شام کشیدست او جهانی را در آن دام به روی چون صبوح باده نوشان مسلمانان که دیده صبح با شام ندیده نوشی از لعل لبانت ز صبرم در فراقت تلخ شد کام مر آرام دل وصل تو باشد که در هجران نمی گیرد دل آرام ز روی لطف بنوازم خدا را بده از باده وصلم یکی جام دلم در آتش هجران زمانهاست فتاده دلبرا ز اندیشه خام دل مجروح غمگینم بدین سان روا داری ندیده در جهان کام چو کام از لعل یارم برنیاید بباید صبرم از وی کرد ناکام جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113345