سالها در عشق تو خون خورده ام رنجها از دست هجران برده ام تا مگر بینم دمی رخسار تو جان و دل ایثار پایت کرده ام مردم چشمم که بینایی دروست از غم هجرانش بس آزرده ام در فراق رویت ای زیبا نگار من ز دیده خون دل آورده ام از شراب وصل تو جامی مراد ای دو چشم من بگو کی خورده ام من گلی بودم به بستان جهان وین زمان از هجر تو پژمرده ام از غم هجران او بیرون فتاد ای عزیزان راز دل از پرده ام جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113360