من دلخسته در عشقت خرابم ببرده آتش عشق تو آبم گرم چون چشم مستت مست خواهی بده جانا از آن لعلت شرابم به چشم ساحر و زلف پرآشوب ببردی ای نگار از دیده خوابم دوای درد دل پرسیدم از دوست چنین داد آن طبیب دل جوابم ز وصلت آب وصلی بر دلم زن که من بر آتش هجران کبابم نکردی چاره ای از وصلم ای جان چرا همچون جهان کردی خرابم مرا سرگشته می داری شب و روز از آن چون زلف تو در پیچ و تابم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113372