چو در عالم تویی درمان دردم چگونه از در تو بازگردم غم هجران به جان من اثر کرد نگر در آب چشم و روی زردم گمانم بود کز وصلت خورم بر ولی جز خون دل از تو نخوردم نکردم جز وفا و مهربانی بسی جور و جفا از عشق بردم کنم عهدی که من تا زنده باشم به گرد کوی مه رویان نگردم حذر می کن ز دلهای پر آتش بترش از آب چشم و آه سردم ندیدم جز جفا و جور و خواری به جان راه وفاداری سپردم اگر جفتست او با ناز و عشرت من مسکین ز خواب و خورد فردم وفا هر چند جانا در جهان نیست بگو غیر از وفاداری چه کردم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113389