در حسرت روی آن نگارم خون جگر از دو دیده بارم پایم به غم زمانه در بند از دست برفت کار و بارم از دست جفای چرخ باری آشفته چو زلف آن نگارم جانم به لب آمد از فراقش روزی ز غمش هزار بارم چون یاد کنم ز روزگاران کو روز و کجاست روزگارم بودیم عزیز جان و دلها و امروز چو خاک راه خوارم بردار مرا ز خاک راهت زنهار چنین روا مدارم کردیم خطا و جرم بسیار ای دوست به عفو درگذارم از دامن لطف دست امّید آخر تو بگو که چون بدارم بسیار کست به جای من هست من جز تو در این جهان ندارم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113406