باز در سر هوس روی نگاری دارم نه به شب خواب و نه در روز قرای دارم بارها با تو دلم گفت که عمریست که من بر دل از حسرت دیدار تو باری دارم باده لعل لبت کرد مرا مست و هنوز در سر از غمزه مست تو خماری دارم عالمی را به تو دلشاد و من خسته جگر از همه ملک جهان دامن خاری دارم هرکسی را ز میانیست کنار یاری زین میانه من سرگشته کناری دارم گفتمش در دو جهان جز تو مرا یاری نیست شرم نامد ز منش گفت که آری دارم گل رویت همه در دست رقیبست چرا من ز گلزار شب وصل تو خاری دارم گفتمش گر تو دو صد جور کنی بر دل ریش به جهان غیر غم عشق تو کاری دارم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113416