تا من از صحبت تو مهجورم خسته و ناتوان و رنجورم تا برفتی ز پیش دیده ی ما ای بت دلفریب منظورم بی رخ تو جهان نمی بینم برده ای از دو دیدگان نورم از دو زلف تو بس پریشانم از دو چشم تو مست و مخمورم چون ز شهد لبت نصیبم نیست نیش تا کی زنی چو زنبورم شاهبازی و در هواداری من بیچاره همچو عصفورم تو به شاهی ما سلیمانی من به پای غم تو چون مورم بیش از اینم مدار از رخ خویش ای دل و دین و دیده مهجورم به جهانت ز جان شدم بنده آخر از بندگی چرا دورم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113432