صد ازین جور و جفا گر ز برای تو کشم همچنان سر همه در پای رضای تو کشم بس غم و درد که از جور تو بر جان منست این همه درد به امّید دوای تو کشم تو جفا بر من بیچاره روا می داری تا کی این بار ستمها ز جفای تو کشم یک نفس بیش مرا نیست زمانی سوی ما بگذر ای دوست که این لاشه به پای تو کشم من ز رای تو نگردم اگرم سر برود گر نفس برکشم ای دوست برای تو کشم تا کی ای دل ز غم خویش مرا خوار کنی تا کی آخر من دل خسته بلای تو کشم عافیت خواستم و گوشه ی درویشی و فقر ای خوش آن روز مگر روز جزای تو کشم چون جهان را نبود هیچ وفایی و ثبات پس چرا این همه محنت به وفای تو کشم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113449