ز گل با روی تو باشد فراغم چرا با روی تو باشد مرا غم نبینم غیر رویت در جهان روی تویی در عالم ای چشم و چراغم بسی داغ فراقت در دلم بود مجدّد کرده ای بر سینه داغم مرا با روی و قدّت ای دلارام فراغت باشد از بستان و باغم به وصلت بلبلی بودم ثناخوان کنون از داغ هجران همچو زاغم اگرنه سرو قدّت دربر آید به دیده در نیاید باغ و راغم نسیم صبح بوی زلفش آورد ز عنبر تازه شد باری دماغم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113454