چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ تا جهان بین جهان در کف پایت مالم همچو خال سیهت حال تباهست مرا زآنکه پیوسته گرفتار دو زلف و خالم گر کنی رحم به حال من مسکین چه شود که ز درد غم هجران تو بس بد حالم زآتش شوق رخت عود صفت می سوزم زار چون نایم و در چنگ غمت می نالم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113464