عشق آبم برد گو آبم ببر روز آرام و به شب خوابم ببر چند دارم تشنهٔ لعل تو جان جان خوشی زان لعل سیرابم ببر من کیم خاک توام بادی به دست آتشی در من زن و آبم ببر نی خطا گفتم که در تاب و تبم می‌نیارم تاب تو تابم ببر چند تابد دل ز تاب زلف تو تاب دل از زلف پرتابم ببر هستم از عناب تو صفرا زده این همه صفرا ز عنابم ببر غرقهٔ دریای عشقت گشته‌ام دست من گیر و ز غرقابم ببر چون کمان شد پشت عطار از غمت زین میان چون تیر پرتابم ببر عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11349