شب وصال میسّر نمی شود چه کنم سعادتیست چو باور نمی شود چه کنم بجز خیال که او نور دیده ی بصرست به پیش دیده مصوّر نمی شود چه کنم ببین که توسن ایام تند سفله نواز به هیچ گونه مسخّر نمی شود چه کنم شب فراق که تاریکتر ز روز منست به شمع وصل منوّر نمی شود چه کنم بهر زری که ز رخ دارم وز دیده گهر گدای عشق توانگر نمی شود چه کنم هزار حیله و دستان به وصل او کردم به حیله کار میسّر نمی شود چه کنم سخن چو قند مکرّر بود مرا به جهان چو ذکر دوست مکرّر نمی شود چه کنم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113497