دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم مدّتی تا ز غمت دل به جفا بنهادیم لیکن از کوی صفا بوی وفا می طلبیم ما نداریم گناهی، چو تو می گویی نیست عفو آن از کرم و لطف شما می طلبیم در دلت گرچه ز ما بود کدورت حالی از درون دل تو ذوق و صفا می طلبیم عیب ما خود همه اینست که مشتاق توایم لب یار و لب جام و لب ما می طلبیم مرغ جانیم در این قالب تن روزی چند لاجرم از دو جهان روی هوا می طلبیم سرو بالای تو ار سایه بینداخت به ما ما ز بالای تو ای دوست بلا می طلبیم پرتو نور رخت گرچه جهانگیر شدست ما زکاتی ز تو از بهر گدا می طلبیم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113524