سرگشته در این عرصه ایام چو ماییم فرزین صفت ای شاه به کوی تو گداییم دردیست مرا در دل بیچاره و عمریست تا از رخ جان پرورت ای دوست جداییم هستی تو طبیب دل پردرد ضعیفم از لطف جهان بخش تو محتاج دواییم عشق تو چو کوهست و تن غمزده کاهی آخر تو بگو چون به غم عشق برآییم من خاک ره شوقم و تو سرو روانی در حسرت بالای تو سرگشته چو ماییم ماییم و نوای غمت و برگ غریبی آخر نظری کن تو که بی برگ و نواییم گر جان به اشارت طلبی از من مهجور ما منتظر و بنده ی فرمان شماییم گم کرده رهم لیک مرا گفت سروشی از جاده مشو دور که ما راهنماییم تو شاه جهانبانی و من مور ضعیفم دربان تو را بنده درگاه نشاییم جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113558