ای سخت گمان سست پیمان تا چند زنی مرا به پیکان از تیر جفا دلم بخستی جز مرهم وصل نیست درمان ای سرو روان و مونس دل بازآ ز درم دمی خرامان پیراهن صبر را کنم چاک هر شب ز غم تو تا گریبان دست دل زار زار تنگم ای دوست کجا رسد به دامان بازآی که عاشقان رویت در هجر تو بی سرند و سامان مشکل همه آنکه دولت وصل یک روز نگشت بر من آسان گر وصل تو دست من گرفتی در پای تو کردمی دل و جان بر جان جهان ستم بتا رفت از جور و جفای تو فراوان جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113570