دلم بگرفت از تنها نشستن دمادم رخ به خون دیده شستن روا داری تو مرغ جان ما را به زاری بال و پر درهم شکستن طریق عهد با یاران یکدل ببستن باز بی جرمی گسستن نهادن بر ره زاغان گل وصل دل بلبل به خار هجر خستن نیارد جز پریشانی و سودا دل اندر زلف و خال یار بستن ز شادی سر به گردون برفرازم اگر دستم دهد زین غصّه رستن جهان شد بر بلای عشق خرسند که مشکل باشد از بند تو جستن جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113584