ما را شکایتیست ز دست جفای تو تا کی کشد بگو دل مسکین بلای تو با آنکه دل ببردی و در پا فکندیش جان کرده ایم در سر مهر و وفای تو تا کی جفا و جور کنی بر دلم بگو از حد برفت ای دل و دین ماجرای تو ای دیده تا به چند کنی بر دلم ستم هجران آن نگار دهد هم جزای تو روزی ز من نپرسی ای سرو راستی عمریست تا ز جان شده ام مبتلای تو جور رقیب و سرزنش اهل روزگار تا کی کشم بتا تو بگو از برای تو تو پادشاه هر دو جهانی و من گدا خرّم کسی که در دو جهان شد گدای تو جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113655