ای صبا قصّه ی دردم بر دلدار بگو حال این خسته هجران بر آن یار بگو سوزش سینه مجروح پریشان مرا بنشین پیشش و درد دل افگار بگو نظری سوی جهان بفکن و نیکو بنگر حالت مردمک دیده ی خونبار بگو گر ز حال من سرگشته هجران پرسد گشتم ای دوست به کان دل اغیار بگو سرزنش یافته چون حلقه ی در روز و شبم که نداریم به خلوتگه تو بار بگو نه سلامی نه پیامی نه گذاری بر ما کرد ترک من دلداده به یکبار بگو غم بسیار ز دست شب هجران خوردم رس به فریاد من خسته ی غمخوار بگو از وصالت دمکی خسته ی هجران بنواز که شدم روز ز هجران چو شب تار بگو از گلستان وصال رخت ای جان جهان از چه رو قسمت ما نیست بجز خار بگو جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113665