تو را لبیست نگارا چو غنچه پرخنده مرا سریست چو نرگس به پیش افکنده نقاب از رخ خود برگشا که تا خورشید شود ز تاب رخ روشن تو شرمنده تنت ز درد مصون باد و دل ز غم آزاد که نیست ذات شریفت به این دو ارزنده منت زجان شده ام بنده و خداوندان نظر ز روی عنایت کنند بر بنده هر آنکه روی توی را صبح و شام می بیند یقین شدم که ورا دولتیست پاینده نظر به جانب ما کن ز روی لطف دمی که سال و ماه و شب و روز تست فرخنده چو همدمم دم عیسی دمست گو یکدم بدم که تا دو جهان گردد از دمش زنده جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113686