ای خیال رخ تو در دیده مه ز روی تو نور دزدیده ای سهی سرو ما دمی بخرام تا کنم مسکن تو در دیده دلم از جان شدست بنده ی تو آن رخ دلفریب تا دیده تا به کی در فراق جان بدهد آن دل مستمند غم دیده گوش جانم ز لعل چون شکرت سخنی دلپذیر نشنیده یا که اندر همه جهان چون تو دیده بخت من کسی دیده رقعه ی دلپذیر بنده نواز بر دو دیده نهاده پیچیده سرو و طوبی و نارون باری درد از آن قامت تو برچیده دل مسکین من سراسیمه در جهان از غم تو گردیده جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113688