یک شب به لطف از درما درنیامدی چون سرو راستی تو ز در بر نیامدی گفتم به دیده کز رخ خوبش نظر بدوز ای دیده عاقبت تو به دل درنیامدی ای سرو ناز من ز چه معنی به هیچ باب یک شب مرا ز لطف به بر در نیامدی دوش انتظار وصل تو کردیم تا سحر ما منتظر به وعده ی تو گر نیامدی عمری به انتظار تو ای نور دیده ام رنجور عشق گشتم و بر سر نیامدی ای دل عجب که در شب دیجور عشق او بر بوی مشک و غالیه و عنبر نیامدی ای دل جهان و جان همه کردیم عرض دوست چندانکه سعی رفت تو درخور نیامدی جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113723