چه باشد ار ز من خسته دل تو یاد آری ز روزگار وصال و ز عهد دلداری مکن تو عهد فراموش و مگسل آن پیمان مکش چو سرو سر از ما اگر وفاداری ز جور و غصه بیازرده ای دل ما را چه باشد ار ز وصالم به لطف باز آری ندادیم شبکی کام دل ز لعل لبم ببردی از من بیچاره دل به عیاری عزیز مصر دل خلق عالمی بودم مکن چنین به عزیزان کسی کند خواری؟ به خواب دیده ام آن روی همچو ماهوشش چه باشد ار بنماید دمی به بیداری به چشم مست و سر زلف دل ز ما بربود نداد کام دل ما زهی سیه کاری نهاد بار جهان بر دل من آن دلبر وفا نکرد و جفا می کند به سر باری منم تو را ز جهان بنده ای بدار مرا که آن زمان به تو زیبا بود جهانداری جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113739