گر مرد رهی ز رهروان باش در پردهٔ سر خون نهان باش بنگر که چگونه ره سپردند گر مرد رهی تو آن چنان باش خواهی که وصال دوست یابی با دیده درآی و بی زبان باش از بند نصیب خویش برخیز دربند نصیب دیگران باش در کوی قلندری چو سیمرغ می‌باش به نام و بی نشان باش بگذر تو ازین جهان فانی زنده به حیات جاودان باش در یک قدم این جهان و آن نیز بگذار جهان و در جهان باش منگر تو به دیدهٔ تصرف بیرون ز دو کون این و آن باش عطار ز مدعی بپرهیز رو گوشه‌نشین و در میان باش عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11376