تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی ای باد برو حال دل خسته هجران بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت کز بنده نیازست و ز تو بنده نوازی مجروح شدم دل ز جفا و ستم چرخ آخر تو چرا مرهم این ریش نسازی سرو ار چه بود راست چو چوبی بدنست او تشبیه به قدّت نتوان کرد به بازی با سرو دلم گفت که دیدی قد او را در ملک جهان گر چه تو در کوی مجازی جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113764