ای دل ز جفای یار مندیش در نه قدم و ز کار مندیش جویندهٔ در ز جان نترسد گل می‌طلبی ز خار مندیش با پنجهٔ شیر پنجه می‌زن از کام و دهان مار مندیش مردانه به کوی یار درشو از خنجر هر عیار مندیش گر نیل وصال یار باید از گفتن ننگ و عار مندیش چون با تو بود عنایت یار گر خصم بود هزار مندیش چون یافته‌ای جمال او را از گشتن سنگسار مندیش منصور تویی بزن اناالحق تسلیم شو و ز دار مندیش عطار تویی چو ماه و خورشید در تاب زهر غبار مندیش عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11396