عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست بخدنگم چوزدی سینه گرمم مشکاف که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست چکنم آه شبم را سحری پیدا نیست بخت بدبین که اسیریم بکاخی که درو رخنه ای نیست هویدا و دری پیدا نیست همه عشاق ز خونین جگرانند و چو من زآنهمه عاشق خونین جگری پیدا نیست رحمتی کن تو درین بادیه ای ابر عطا بزلال تو زمن تشنه تری پیدا نیست زورق افکندم و امید سلامت دارم در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست تو چو خورشید جهانتابی و در کشور حسن جلوه کن جلوه که چون تو دگری پیدا نیست گشته سرگرم طواف حرم، آتش نفسی که زمرغان حرم بال و پری پیدا نیست بس گهر ریخته در مخزن اندیشه ولی چون خیال تو گرامی گهری پیدا نیست هر کسی کشت نهالی و بری داد طبیب کشته ماست که او را ثمری پیدا نیست طبیب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114282